روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت، فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می‌گفت: می‌آید، من تنها گوشی هستم که غصه‌هایش را می‌شنود و یگانه قلبی‌ام که دردهایش را در خود نگه می‌دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه‌ای از درخت دنیا نشست.

فرشتگان چشم به لبهایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:

“با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست”. گنجشک گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی‌هایم بود و سرپناه بی کسی‌ام.

تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود؟ چه می‌خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟ و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه‌ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی‌ام بر خاستی.

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونشفرو ریخت. های های گریه‌هایش ملکوت خدا را پر کرد...

منبع:dastanekootah.in



تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:داستان,کوتاه,گنجشک,و,خدا, | 23:27 | نویسنده : milad daryaee |

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست

این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست

سایه زاتشکده ماست فروغ مه مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست

                                                                 (هوشنگ ابتهاج)



تاريخ : یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:نشود فاش كسي آنچه ميان من و تو ست ,هوشنگ ابتهاج,سایه,شعر هوشنگ ابتهاج, | 13:11 | نویسنده : milad daryaee |

این شعر انقدر زیبا هست که بعد از 1ماه باز شدن وبلاگ اولین مطلب باشه.

 

سیگارهای بهمنت را دوست دارم

 

عطر بد پیراهنت را دوست دارم

 

گفتند..دیوانه...ندیدی؟زن گرفته!

 

دیوانه ام...حتی زنت را دوست دارم

                                                    (نفیسه بالی)

 



تاريخ : یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:نفیسه بالی,سیگار های بهمنت را, | 1:12 | نویسنده : milad daryaee |

دوست عزیز؟! اقای یا خانوم محترم؟!

با من شوخی داری!؟لوکس بلاگ یا خراب شو یا نشو دیگه!

من هر دفعه بیام 1ماه بنویسه وبلاگ مورد نظر یافت نشد یا حذف شد!؟دوربین مخفیه؟این انصافه آیا؟

من چی بگم دیگه؟!هیچی هرکار دوس دارین بکنین اصلا وبلاگ واسه خودتون!

با تشکر از دوستانی که نظر گذاشتن.با تشکر از اونایی که نذاشتن.با تشکر از دوستانی که تو نظرا فحش دادن حتی با تشکر از دوستانی که حضوری لطف کردن و فحش دادن.

با تشکر از صبر و شکیبایی شما.به امید ان که فردا باشیم.خدا نگهدار!!



تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392برچسب:, | 2:12 | نویسنده : milad daryaee |

  • دانلود کتاب
  • وکیل